سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 101/10/9 | 7:47 عصر | نویسنده : s.zamaniean

روزی مردی که از خود نه مقام ارجی داشت و نه یار و مونسی بهسراغ زن پر افاده و ناز و ادایی رفت و زن بی معرفت و خالی از درک و بلا نسبت شعور فریاد زنان اکو را به خاطر نداشتن مال و بنیه و نیرو از خود براند مردک بیچاره همچنان که از پشت خنجر می خورد در رو به سوی دلدار و غمگسار شرمساری باز می گشت تا اینکه یک روز دید که زن از در خانه به در برزن رفته و داد و فریاد زنان که من کی ام و کی نیستم ابرو و نامش را هم به همراه مقام ارزش برد تا اینکه دیدند زنک دارد خود را به هر دری می زند که شاید روی بر سر کوی او گذاشته و دست از این بازی بردارد که ناگهان در میانه راه شد آنچه نباید می شد و ابروی زن در کوی و برزن به شکلی که دل را اسیر کرده بود در مقامش شک و شبه ایجاد کرده بود عیان شد و معلوم شد که هر روز که این به قصد برداشتن ابروی و به سویش می آید او خود خواسته تن می دهد به این کار همه اهل و همسایه در موردش شک و شبه ایجاد می کنند می بینند که مرد روز به روز دارد خودش را بی آبرویی ها می یابد و زن دارد در ورطه به آبرویی خود دست و پا زنان به سوی کرده اش گام می گذارد و در نهایت آنچه باید از دلداری نصیبش شود پیدا کردن مقام و ارزش و اعتبار است در پیش چشمان مردم و جالب این است که خود غافل از برد دلگش و شیرین تن به سر سپردگی اصیل زیبای خودش می کند و همه ماجراهایش کامل شدن پازل برگشت به سوی جان و مال و ابروی خود است ....... 






  • paper | فال تاروت عشق | فروش لینک
  • فروش Reports | خرید رپورتاژ بک لینک