سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 100/6/26 | 7:13 صبح | نویسنده : s.zamaniean

سالها از آن ماجرا می گذشت .......

اما بازهم به خاطرش که می آمد موجب عذابش می شد .........

بهترین دوستش پس از سالها هنوز به او فکر می کرد......

مدت ها بود که از اواطلاعی نداشت اما بازهم به لحظه جدایی اش فکر می کرد....

چطور ممکن بود فراموش کند کسی که تمام عمرش را در کنارش بود به این راحتی تنهایش گذاشته بود .......

صبح دل انگیز آن روز را به خاطر داشت رفته بود که برایش هدیه ای تهیه کند.......

درست همان مغازه به همان شکل و همان هدیه در دستان دوستش بود .........

اما به جرم دزدی و او فریاد کشان در حال دفاع از خود ..........

صدایش در ذهنش بود چه شده بود کسی که انقدر دست و دلباز و مهربان بود چطور تنها برای چند ریال پول دست به دزدی زده باشد......

یعنی کسی که این همه سال با او دوست بود چنین آدمی بود........

در همین فکر به سر می برد که با مردی میانسال با صورتی آشنا برخورد........

باورش نمی شد خود او بود وقتی که با هم شروع به صحبت کردند.........

بی هیچ حاشیه ای سر صحبت از انروز رفتند........

او گفت که تنها برای لحظه ای به آن علاقمند شده و می خواستم که برای خودم باشد فکر کردم.......

اما درست همان لحظه هدیه ای ارزشمندتر را از دست دادم ..........

او نیز در جواب گفت که من نیز همین را برای تو در نظر گرفتم  که همان روز این هدیه را به تو دهم.........

 

برداشتی از ایه برای کسی که به خاطر خدا دست از گناه بردارد دو بهشت در نظر گرفته است.

 






  • paper | فال تاروت عشق | فروش لینک
  • فروش Reports | خرید رپورتاژ بک لینک