سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : چهارشنبه 100/11/20 | 2:49 عصر | نویسنده : s.zamaniean

روزی در راه برگشت به خانه روباهی مکار و موشی نحیف با هم به اندیشه شدند که از چه روی حال ببری زخمی را بگیرند موش گفت من می دانم که ببر از شکم زخم خورده و دیگر نمی تواند در حالت ایستاده خودش را جمع کند روباه که زیرک‌تر بود گفت من از تو زرنگ ترم پس هنگامی که ببر آمد بایستد من پهلویش را نشانه می گیرم و تو چون ریزتری و می توانی بالا و پایین کنی داخل شکمش فرو می روی و از داخل به بیرون می خوری موش بینوا به حرف روباه مکار تن داد و همین که ببر خم شد داخل شکم ببر فرو رفت اما به محض بیرون پریدن ببر با دست سالمش به پشت ببر زد و از پا دراوردش و روباه مکار هم بر جنازه موش مرده و ببر زهر خورده به زاری نشست اما هرگز فکر این را نمی کرد که کرکس هم در انتظار بوده و در لحظه جنازه موش را از زمین برکنده و برده و روباه مانده و ببر و شکم گرسنه و پای در گل م انده. 






  • paper | فال تاروت عشق | فروش لینک
  • فروش Reports | خرید رپورتاژ بک لینک